زبورِ دل

زبورِ دل

اندر معنای زبور: نوشته یا کتابی را زبور گویند.
اما زبور دل!
هر دلی را زبوری است در این عالم، کاش زبوری ناب بنویسیم بهر دل خود

بایگانی
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
  • ۹ فروردين ۰۰، ۲۳:۳۵ - محسن رحمانی
    چه زیبا .

تأملی بر لحظه های خود

يكشنبه, ۲۶ خرداد ۱۳۹۲، ۰۷:۲۱

می اندیشم با خود که چه می کنم؟

این دانش تجربی چه چیزی از انسانیت را به من آموخت و چه پلیدی را از من زدود؟ آیا اصلا پلیدی را رفع کرد؟ یا قلب را تیره تر ساخت؟

این روزها که پیش از طلوع می روم تا ساعتی بعد از شروع ظهر و می بینم مردانی را که در سخت ترین شرایط برای خانواده خود تلاش می کنند و در امور پرخطر می ایستند، دلم به درد می آید.  کار من به خاطر سواد چهار ساله ی من در برابر تلاش انها ناچیز است.  خم می شوم نمونه را بردارم که آن کارگر با زحمت از داخل بالمیل بزرگ خارج کرده، دوست دارم گریه کنم. 

چرا انسان ها را با مدرک هایشان اعتبار دادیم؟؟

هفت روز هفته را آنجا باشی و در شرایط سخت! آن هم برای کسب پولی که می دانم واقعا کفاف خانواده هایشان را نمی دهد!! عدالت علوی کجاست؟؟

****

از اعتبار دادن های بی ارزش بگذریم، جالب است این همه هزینه می کنیم که متخصص شویم اما جهالت و کوته فکری برخی اجازه ی ظهور نمی دهد. و خیلی ها از علم استفاده نمی کنند و عمر خود را در محک تجربه هدر می دهند! قلبم درد می گیرد که متخصص بودن قشر جوان ما بازدهی ندارد.

***

دلم درد می گیرد از این انتخابات، از مردمی که رنگ ها را دیدند و درست تعبیر نکردند!! یاد کوفه در دلم زنده شد که مادیات بر خیلی چیزها چربید!!!

از چه بگویم؟

****

از اینکه تمام هم و غم جوانان ما شده کنکور و رتبه!! آن دنیا مگر ما را با رتبه ی یک و ... کنکور می سنجند؟ چقدر نیاز جامعه را رفع کردید؟ چقدر عملتان اثرگذار بود و ... این ها مهم نیست؟ نمی دانم اگر جوانان ما اینقدر پی منابع کنکور بودند  و تست،یکبار تست قرآن را می زدند چه می شد؟ راستی برای کنکور بندگی، چند درصد نهج البلاغه و صحیفه و کمیل را باید بزنیم؟

تلوزیون که برایم خیلی وقت است از چشم افتاده، دقیقه ای نظاره گرش باشم، اعصابم بهم می ریزد. تحلیل ها و حرف های اصل در ذهنم با تضادهای سیما  و صدا جنگ می کنند. دست خودم نیست، نقد می شود ناخودآگاه در ذهنم. که وقتی خدا در قرآن گفته هنگام مجادله نیکوتر سخن بگویید، چرا در فلان فیلم، روحیه ی پرخاشگری در حین مجادله نمایش داده میشود.!!

خسته شدم از دست ذهنم که مدام اخطار می دهد و هر رفتار را با سنگ محک اصلی می سنجد.  این تقابل ها دیوانه ام کرده اند.

****

اذان می شود، فکرمان درگیر غذاست!

اذان می شود، فلیم را نیم توان رها کرد!

اذان می شود، عروسی است، مگر می شود رفت برای نماز؟ کجایند عروس و دامادهایی که نگذارند نماز اول وقتشان  در آغاز زندگی شان به تاخیر نیافتد؟؟ سوال مسخره ای بود، می دانم. در این دنیای پر گناه، آن آلات گناه نباشد باید کلاهمان را بالا بیاندازیم. اصلا چرا در کسب کمال به اینجا رسیدیم؟؟ ما هم در همه چیز بین بد وبدتر خودمان را اسیر کردیم.

****

دارم مرور کنم، دوست داشتم الان در بیمارستان صحرایی امام حسن مجتبی می بودم. جایی که جز سکوت و عرفان چیزی نیست!!

دوست داشتم کنار شعله های ۱۰ متری میشتاغ بودم، تا اندکی آتش گناه را نزدیکتر می دیدم.

جنگ با نفش سخت است و سخت تر از آن سر سالم به سر بردن!

نمی دانم چرا امسال بیش از پیش مشتاق ماه بندگی ، ماه رمضان هستم.

اشک در چشمانم اسیر شده است. آخ کجاست ورودی باب الجواد؟ جایی که بدانم اگر اشک بریزد یعنی بیا داخل محرم حرم مایی...

****

می اندیشم به نبودن ها و بودن ها، می اندیشم به حرف های که می خواستم بزنم و نزدم. می اندیشم به دوست داشتن ها، می اندیشم...

مرور کنیم، خودمان را ، محبت های اطرافمان را ، اگر بی توجه و عادی وار از این مسائل بگذریم، به جایی می رسیم که انسان های مهربان را که ما را فقط به خاطر خودمان دوست دارند دیگر پیدا نمی کنیم.

حواسمان به فرصت هایمان از جمله جوانی باشد....

حواسمان به فکر مان باشد، خطا که رفت تمام است، سیم اتصال قطع میشود. فکر ریشه ی آدمیت است. همین که از ما گرفته شد، این جامعه و دنیای حیوانی  شد که هویت ناب آدمی را نمی بینم و پی غذا و خواب می رویم و خدا از یاد رفته است...زندگی مومن مثل زنبور است که همه ی حرکاتش خیر است، اما زندگی این روزهای ما شده سبک زندگی یک سب زمینی!!

چه بگویم و کدام واژه ها را مطرح کنم. حرف های تاملم مانده در گلو...

در آینده، اگر خدا عمری بدهد، با تاملی بر دعای عهد به روز خواهم بود.

دعایم کن به راه بیافتم. همین...

  • زبور دل

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی