زبورِ دل

زبورِ دل

اندر معنای زبور: نوشته یا کتابی را زبور گویند.
اما زبور دل!
هر دلی را زبوری است در این عالم، کاش زبوری ناب بنویسیم بهر دل خود

بایگانی
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
  • ۹ فروردين ۰۰، ۲۳:۳۵ - محسن رحمانی
    چه زیبا .

خون بها

شنبه, ۳ خرداد ۱۳۹۳، ۰۳:۲۸
قلمم عاشق شده است

روی دیوار می نویسد، خدا عاشق را می کُشد، عاشق خودش را، ببار شاید عاشقش شده ای

عشق مثل خدا سه حرف دارد، این بهترین معنای خداست که با او در تطبیق است.

خدا می گوید:

 

"من طلبنی وجدنی و من وجدنی عرفنی و من عرفنی احبنی و من احبنی عشقنی و من عشقنی عشقته و من عشقته قتلته و من قتلته فعلیّ دیته و من علیّ دیته فانا دیته" ؛ آن کس که مرا طلب کند، من را می یابد و آن کس که مرا یافت، من را می شناسد و آن کس که مرا شناخت، من را دوست می دارد و آن کس که مرا دوست داشت، به من عشق می ورزد و آن کس که به من عشق ورزید، من نیز به او عشق می ورزم و آن کس که من به او عشق ورزیدم، او را می کشم و آن کس را که من بکشم، خونبهای او بر من واجب است و آن کس که خونبهایش بر من واجب شد، پس خود من خونبهای او می باشم.

 

 وقتی صدایت می زنم، یا حبیب من لا حبیب له

اوج تنهایی ام را درک می کنم

وقتی می گویم، یا طبیب من لا طبیب له

تازه دردهایم را می شناسم

وقتی صدایت می زنم، یا ذخر من لا ذخر له

فقرم را می فهمم

وقتی صدایت می زنم، یا رفیق من لا رفیق له

...

بگذریم خدا! باید به چند درصد جنون برسم تا مرخصم کنی؟؟

 

 

 

  • زبور دل

نظرات  (۶)

سلام دوست من
تا حالا عاشق یه نفر شدین؟
خوش حال میشم به وبم سر بزنی و نظر قشنگتو بهم بگی

پاسخ:
پاسخ:
انسان عاشق به دنیا می آید. عشق تنها در رابطه ی با خدا معنا پیدا می کند
علت عاشق زعلت ها جداست
عشق اصطرلاب اسرار خداست
امام کاظم علیه السلام : المُصیبَةُ لِلصّابِرِ واحِدَةٌ و لِلجازِعِ اثنَتانِ ؛

امام کاظم علیه السلام :مصیبت براى شکیبا یکى است و براى ناشکیبا دوتا .

تحف العقول.ص 414

پاسخ:
پاسخ:
حق با امام است.
  • چشمان ابراهیم
  • در سایه سار کوکب موسی بن جعفریم

    ما شیعیان مکتب موسی بن جعفریم



    فیضش به گوشه گوشه‌ی ایران رسیده است

    یعنی گدای هر شب موسی بن جعفریم



    هستی ماست نوکری اهل بیت او

    ما خانه زاد زینب موسی بن جعفریم



    قم آستان رحمت آل پیمبر است

    در این حرم، مُقرَّب موسی بن جعفریم



    با مهر و رأفتش دل ما را خریده است

    ما بنده‌ی مُکاتَب موسی بن جعفریم



    چشم امید اهل دو عالم به دست اوست

    مات مرام و مشرب موسی بن جعفریم



    حتی قفس براش مجال پرندگی ست

    مدیون ذکر و یارب موسی بن جعفریم



    دلسوخته ز ندبه‌ی چشمان خسته اش

    دلخون ز ناله و تبِ موسی بن جعفریم



    آتش زده به قلب پریشان، مصیبتش

    با دست بسته غرق سجود است حضرتش



    از طعنه های دشمن نادان چه می‌کشید

    بین کویر، حضرت باران چه می‌کشید



    در بند ظلم و کینه‌ی قوم ستمگری

    تنها پناه عالم امکان چه می‌کشید



    خورشید عشق و رحمت و نور و سخا و جود

    در بین این قبیله‌ی عصیان چه می‌کشید



    با پیکرش چه کرده تب تازیانه ها

    با حال خسته گوشه‌ی زندان چه می‌کشید



    شکر خدا که دختر مظلومه اش ندید

    بابای بی شکیب و پریشان چه می‌کشید



    اما دلم گرفته ز اندوه دیگری

    طفل سه ساله گوشه‌ی ویران چه می‌کشید



    با دیدن سر پدرش در میان طشت

    هنگام بوسه بر لب عطشان چه می‌کشید



    وقتی که دید چشم کبودش در آن میان

    خونین شده تلاوت قرآن چه می‌کشید



    می گفت با لب پر از آهی که جان نداشت:

    ای کاش هیچ سنگدلی خیزران نداشت
    یوسف رحیمی


    شهادت امام موسی کاظم رو به شما تسلیت میگم
    التماس دعای شدیــــــــــــــــــــــــــــد
    یا زینب

    پاسخ:
    پاسخ:
    سلام
    بنده نیز شهادت مولا را به شما تسلیت میگویم.
  • چشمان ابراهیم
  • عالـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی ...
    شهادت روزیتان
    التماس دعا
    یازینب
    ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد

    دل رمیدهء مارا انیس و مونس شد

    نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت

    بغمزه مسئله آموز صد مدرس شد

    ببوی او دل بیمار عاشقان چو صبا

    فدای عارض نسرین و چشم نرگس شد

    عید مبعث بر شما و خانوادهء محترمتان خجسته باد.
    بزن باران بهاری کن فضا را

    بزن باران و تر کن قصه ها را

    بزن باران که از عهد اساطیر

    کسی خواب زمین را کرده تعبیر

    بشارت داده این آغاز راه است

    نباریدن دلیل یک گناه است

    بزن باران به سقف دل که خون است

    کمی آنسوتر از مرز جنون است

    بزن باران که گویی در کویرم

    به زنجیر سکوت خود اسیرم

    بزن باران سکوتم را به هم زن

    و فردا را به کام ما رقم زن

    بزن باران به شعرم تا نمیرد

    در آغوش طبیعت جان بگیرد

    بزن باران،بزن بر پیکر شب

    بر ایمانی که می سوزد در این تب

    به روی شانه های خسته ی درد

    به فصل واژه های تلخ این سرد

    بزن باران یقین دارم صبوری

    و شاید قاصدی از فصل نوری

    بزن باران،بزن عاشق ترم کن

    مرا تا بی نهایت باورم کن ....

    پاسخ:
    پاسخ: عالی بود

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی