خیلی وبلاگ عالی و خوبی داری لذت بردم واقعا من هم البته یه وب دارم که متاسفانه کسی به من سر نمی زنه و تنهام دوست داری بیا نیامدی هم اشکال نداره بازم ممنون موفق باشی
مشک بر دوش سوی علقمه رفت، تا که شقالقمر نشان بدهد تا که چشمش هزار معجزه را، بین خوف و خطر نشان بدهد شیهه در شیهه اسب وگرد وسوار،آسمان مکث کرده تا چه کند؟ خیمه در خیمه گریه می شنود ، آب را شعله ور نشان بدهد؟! مشک لبتشنه گرم زمزمه شد، گریههای رقیه در گوشش تا که یک دشت لالهعباسی، غرق خون جگر نشان بدهد قبضه ی ذوالفقار در مشتش، خشم دریاست در سر انگشتش کربلا قلعه قلعه خیبر شد، رفت مثل پدر نشان بدهد با خودش فکر میکند که فرات، عطش باغ را نمیفهمد میرود معنی شکفتن را، فوق درک بشر نشان بدهد همه ی خشم خونفشان علی، در صدایش وزیده، میخواهد خطبة شقشیقهای دیگر، با رجزها مگر نشان بدهد ساعتی بعد آفتاب گرفت، لحظة بعثتی شگفت آمد سورهای قطعه قطعه در دستش، رفت شقالقمر نشان بدهد
دل و جان شیعیان و آزادگان عالَم تا همیشهی تاریخ، مهموم و مغمومِ مصیبتی
است که هیچ مصیبت و عزایی با آن برابری نمیکند. همان بلا و داغی که در روز
دهم محرم سال 61 هجری بهوقوع پیوست و آخرین بازمانده از آلعبا با
فجیعترین و دردناکترین حالت، به شهادت رسید و مردم دنیا از وجود آخرین
بازمانده از جمع پنجنفرهی استثنایی و ملکوتیِ آلعبا محروم شدند.
ارسال نظر
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیانثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.