حجم تنهایی
پنجشنبه, ۲۹ مرداد ۱۳۹۴، ۱۲:۲۰
میز رو به پنجره
و مهتاب رو به من
بساط سفره را روی میز پهن می کنم
حس غیر صمیمانه ای دارد
سفره را روی زمین پهن می کنم
سه ضلع دیگرش خالی است
حس غریبانه ای دست می دهد
تکه ای از نان را جدا می کنم و صبحانه ی شبانه ای می خورم
بعد دو لقمه
به گمانم سیر شده ام از حجم تنهایی
بساط سفره را جمع می کنم...
و مهتاب رو به من
بساط سفره را روی میز پهن می کنم
حس غیر صمیمانه ای دارد
سفره را روی زمین پهن می کنم
سه ضلع دیگرش خالی است
حس غریبانه ای دست می دهد
تکه ای از نان را جدا می کنم و صبحانه ی شبانه ای می خورم
بعد دو لقمه
به گمانم سیر شده ام از حجم تنهایی
بساط سفره را جمع می کنم...
- ۹۴/۰۵/۲۹