باران
کاش ابر باریدن بگیرد
این روزها او
تنها کسی است که می فهمد
این دل گرفتگی مدام مرا
کاش ببارد این دل
کاش ببارد چشم خدا
بر حال دل ما
کاش ابر باریدن بگیرد
این روزها او
تنها کسی است که می فهمد
این دل گرفتگی مدام مرا
کاش ببارد این دل
کاش ببارد چشم خدا
بر حال دل ما
این روزها
در تمام لحظه ها
می بینم تو را
امان از دلی که هر شب به آتشم می کشد
امان از دلی که ...
چشم هایت سرخ است از شدت اندوه
بگو
تنها با خدا سخن بگو
این قوم! زبان حال تو را نمی فهمند
این قوم! اندرزهای حیات بخش تو را درک نمی کنند
آه از خدا خدا گفتن های تو
تو عابدترین اشک خدایی
تو غربت را از جدت "علی" به ارث برده ای
تو را در کنج سجده هایت رها کردند
تو سکوت سوزآور را از خطبه های علی به ارث برده ای
تو این همه صبر بر مصیبت را از علی به یادگار برده ای
خدا می دانست تو تنهایی و چشم هایت ابری
برای همین نام تو را هم علی اختیار کرد
السلام علیک یا علی بن الحسین
تو همان علی هستی که فرزند خون سرخ و دشت بلایی
سوز کلام تو در نجواها آتش به دل می زند
ای ذخیره ی اشک در کربلا
السلام علیک ای امام بارانی
شهادت امام علی بن الحسین، سید الساجدین، حضرت زین العابدین (علیه السلام) را به محضر امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و تمامی محبین آل الله تسلیت می گویم.
دارم می سوزم از درون
نه اشتیاق رفتن دارم و نه آرامش ماندن
این التهاب و گدازه ی درون مرا می سوزاند
کاش فرصتی برای نگفته ها بود
فرصتی برای یکبار دیدن و یکبار گفتن
کاش این من ها نبود
کاش خدایا! کمی امتحان ها را ساده تر کنی
بی اختیار نمی دانم به کدام سو می دوم
لختی خواب ابدی ای
مرا آرزوست
در بین این همه سوز و گداز ها
بعد از مدتی، رفتم شکوه خدا را در کوه ببینم،
آخر کار
زمین خوردم، زانوها قدرت خم شدن نداشت، و درد تمام وجودم را می گرفت...
امشب در روضه ی باب الحوائج کوچک سرزمین محک بندگی، دیدم زمین خوردن واقعی یعنی کجا؟!!
ارباب با خنجر قبر می کند برای سرباز کوچکش
خدایا! یادم بده از خود بگذرم برای رسیدن به تو
اوج درس کربلا همین است، از خود بگذر تا به محبوب برسی
دلم عجیب گرفته است
عجیب عجیب
اشک ها پشت دیوار پلک ها زانوی غم بغل گرفته اند...
آهسته گام بر میدارم
لبخند گل های پاییزی
در دستان باغبان
شگفتی دارد...
آسمان کمی تیره می شود
زمین تشنه است
از آن همه گرمی تابستان
التهاب وجودش را درک می کنم
کجاست آن بارانی که آتش درون را
خاموش کند؟
کجاست به راستی این باران؟
دارم از التهاب دنیا می سوزم
التهاب و التهاب....
هیچ چیز آرامم نمی کند
عطر غریبی این روزها دارد
شاید بی دلیل نیست که
باران محرم در راه است...
از باران نیزه
باران اشک
باران...
***
آه ای قلم
امان بگیر و آرام باش
این التهاب ها تو را به کشتن می دهد
دارم می اندیشم به گزینش یار
در دل شب
آه چه آبرودار است این امام
مثل خدایش
دارد می سوزم از این همه عشق حسین
این بار لباس مشکی عطر دیگری دارد
کاش هوای آدمیت
زنده ام کند
کاش هوای آزادی مولا
این بار آزادم کند
کاش سیرابم کند
این باران...