کمی هوا ابری استو من دوست دارم در این هوا با تو قدم بزنم
در دل تاریخ
در دل آبگینه ها
رخ تو بیافتد روی جام بلورین قرن های گذشته و تاریخ را منقلب کند
اصلا می دانی چقدر التهاب می کشم؟
اصلا می دانی گاهی از اینکه چون منی دوستت داشته باشد، عذرخواهی میکنم؟
گاهی فقط آرزو میکنم از دور نگاهی به دل ما بکنی
مرا هم بس است
اصلا من در قلب تاریخ حل شوم. مهم نیست
مهم این است دمی خوش باشم با یاد تو
چه می دانی این قلم، جوهر نوشتنش را وام دار توست
چه می دانی که هر برگ بهانه است بیشتر به لبخند تو فکر میکنم
چه بگویم آدم است دیگر
این روزها عجیب دارم تنهاتر می شوم.
هر بیشتر شد این واژه ها بدان من تنهاتر شدم
باز شکر میکنم که دفتری دارم این حجم دلتنگی را به جان بخرد
تو بیا یک بار بیت اول غزلم باش
تو بیا یکبار میهمان خلوت من باش
چه می شود آن دلبرانه
...
+یا حبیب من لا حبیب له