بلیط برزخ
يكشنبه, ۳ آبان ۱۳۹۴، ۰۸:۰۸
دل آشوب و پریشانم
مثل منتظری که نمی داند مسافرش کی می رسد
کاش نفس هایم بایستد
کاش دنیا را ترک کنم
خدایا بلیط برزخ را برایم صادر کن
من از این کوی و دیار خسته ام
مثل منتظری که نمی داند مسافرش کی می رسد
کاش نفس هایم بایستد
کاش دنیا را ترک کنم
خدایا بلیط برزخ را برایم صادر کن
من از این کوی و دیار خسته ام
- ۹۴/۰۸/۰۳
یه غزل زیبا از امام خامنهای
دل را ز بی خودی سر از خود رمیدن است
جان را هوای از قفس تن پریدن است
از بیم مرگ نیست که سرداده ام فغان
بانگ جرس ز شوق به منزل رسیدن است
دستم نمیرسد که دل از سینه برکنم
باری علاج شکر گریبان دریدن است
شامم سیهتر است ز گیسوی سرکشت
خورشید من برآی که وقت دمیدن است
سوی تو ای خلاصه گلزار زندگی
مرغ نگه در آرزوی پرکشیدن است
بگرفته آب و رنگ ز فیض حضور تو
هرگل در این چمن که سزاوار دیدن است
با اهل درد شرح غم خود نمیکنم
تقدیر قصه دل من ناشنیدن است
آن را که لب به جام هوس گشت آشنا
روزی «امین» سزا لب حسرت گزیدن است