حسرت یک رود
شنبه, ۸ مهر ۱۳۹۶، ۱۰:۱۱
حسرت یک رود را فقط رود می فهمد
تصور کن
ماه دستی بر رود بکشد
آب بر آب بزند
دل رود بی تاب شود
اما از آن که داغ بوسه ماه بر رود بماند....
میگویند آن رود دیگر آرام نیست
سالها و قرن ها گذشته
هنوز حسرت به دل دارد
مگر می شود
ساقی لب تشنه و ماه بنی هاشم بیاید
و تو از دست بدهی فرصت خدمتت را
و داغ دیده نباشی
مبادا چون فرات
خجل و حسرت زده بشویم
+یا عباس
+تاسوعا مقدمه عاشوراست یعنی بتکان خانه دل را که فردا با مولا حسین فقط باید پرواز کرد، فرصت طلب چیز دیگر نیست جز پرواز دل..
- ۹۶/۰۷/۰۸