زبورِ دل

زبورِ دل

اندر معنای زبور: نوشته یا کتابی را زبور گویند.
اما زبور دل!
هر دلی را زبوری است در این عالم، کاش زبوری ناب بنویسیم بهر دل خود

بایگانی
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
  • ۹ فروردين ۰۰، ۲۳:۳۵ - محسن رحمانی
    چه زیبا .

آرامش

سه شنبه, ۲۳ تیر ۱۳۹۴، ۰۸:۰۳

گاهی باید رها کرد

بی بهانه چون کودکی خندید

با اشتیاق از لیوانی چای دارچینی تعریف کرد

از بوی خوش آن لذت برد

آرامش به همین سادگی است

در بند آدم بزرگ ها نبودن....

زبورِ دل

جمعه, ۱۹ تیر ۱۳۹۴، ۰۵:۲۱
سه شب شیدایی گذشت
نمی دانم دل احیا شد یا نه
نمی دانم آن طبیب من لا طبیب له
چه نسخه ای برای دل نوشت
امید است در ویرایش دل
این نسخه ی جدید دل
زبور خوبی گردد...

این خدا

دوشنبه, ۱۵ تیر ۱۳۹۴، ۰۴:۰۰


 

 


قاطی نکن
بلده!
...

 

فصل فصل کردن دل

شنبه, ۱۳ تیر ۱۳۹۴، ۰۵:۰۵

اشک هایم هم خسته شدند

از این همه فراق

اگر وصالی نیست

پس دست از فصل فصل کردن دلم بردار...




*پانوشت:سالهاست نمیدانم با دل بی قرارم چه کنم....

افق های بی رنگی

سه شنبه, ۹ تیر ۱۳۹۴، ۱۱:۳۷

عادت کرده تنم

به غبار دلتنگی

عادت کرده نگاهم

به افق های بی رنگی

این سحرها دلم میگیرد...

لب دمساز

سه شنبه, ۹ تیر ۱۳۹۴، ۰۱:۴۴

حس غربتی اینجا در دلم پیداست

حرف های نگفتنی

به قول مولانا:

با لب دمساز خود گر جفتمی

همچو نی من گفتنی ها گفتمی   

قافیه عشق

دوشنبه, ۸ تیر ۱۳۹۴، ۰۶:۱۸

چه زیبا شاعری می گفت:


مشکل از سبک عراقی و خراسانی نیست

همه با قافیه عشق مصیبت دارند....



پانوشت: همه درگیریم این گیاه عشقه شده ایم  و هر یک به طریقی

من آدمم و رفتارم مثل اتم های سازنده من

دوشنبه, ۸ تیر ۱۳۹۴، ۰۵:۱۱

خسته بودم

ضعف غالب شده بود

چراغ را خاموش کردم

باید می خوابیدم، از نیمه شب گذشته بود

در ذهنم مدام نقش می بست

اگر جهت نمودار به چپ رفته چه پاسخی باید بدهم؟

آنهایی که راست می روند چطور؟

چند اتم وارد خانه های خالی شدند؟

همسایه های اتمی چه نقشی روی اتم های قطعه تولیده شده من دارند؟

چقدر بزرگ و کوچک می شود شعاع اتمی؟

دوست دارد کنار چه کسی بنشیند؟

با کدام همسایه پیوند برقرار کند؟

اتم....


آنقدر رفتند و آمدند که بلند شدم، دیدم خوابم نخواهد آمد

فردا صبح در جلسه با استاد باید پاسخگو باشم

بلند شدم و لپ تاپ را برداشتم و از اتاق بیرون رفتم

لپ تاپ را روشن کردم و شروع به مطالعه

و حدس هایی برای پرسش هایم پیدا شد

و موذن اذان صبح را سر داد...


*پانوشت: همه ی ما آدم ها از میلیون ها میلیون اتم ساخته شده ایم، بیهوده نیست خدا می گوید در جهان نظاره کن تا راه را بیابی، این جهان آیات مصور است...

*پانوشت2: این خط های پر از سوال و اتم را از من مثلا محقق بپذیر، عادتم شده دنیا را کوچک کنم و در دل مخلوقات ببینمش

پانوشت3: التماس دعا

تنها

پنجشنبه, ۴ تیر ۱۳۹۴، ۰۵:۰۲

قدم می زنم

قدم می زنم

هر چه دورتر می شود راه

من نزدیک تر می شوم

مشکل همین جاست

گویی

مرا بین تن ها، تنها رها کردی......


آغوش تو...

پنجشنبه, ۴ تیر ۱۳۹۴، ۰۴:۵۸

دارم از حجم دلتنگی بی نفس می شوم

بغض های شکسته ام امان گرفته اند

آخ از این همه دوری و دلتنگی

بیا و بگذار آغوشت را تجربه کنم

یا حرز من لا حرز له