زبورِ دل

زبورِ دل

اندر معنای زبور: نوشته یا کتابی را زبور گویند.
اما زبور دل!
هر دلی را زبوری است در این عالم، کاش زبوری ناب بنویسیم بهر دل خود

بایگانی
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
  • ۹ فروردين ۰۰، ۲۳:۳۵ - محسن رحمانی
    چه زیبا .

صبر بر دوست نداشتن

دوشنبه, ۲۰ آبان ۱۳۹۸، ۱۰:۵۰

به تو می اندیشم و به صبر و درایت تو

نمی‌دانم شاید هم صبر نیست، بلکه بی علاقگی توست به قلب من

اما هر چه هست، گویا تو خوب هوای قلبت را داری که درگیر آدمی چون من نشود. 

حق هم داری شاید، آدم هایی چون من ساده هستند و صادق،  برق علاقه در چشمانمان داد می‌زند و نمی‌توانیم تپش قلب مان را پنهان کنیم و ساده عبور کنیم. ما همیشه پر حرفیم و پر از شیطنت،  به جایگاه شما نمی‌خوریم. خوبان و پاکان و اهل سکوت با شما بیش از ما رفت و آمد دارند. 

میدانی بیش از آنکه از تو عشق ورزیدن را بیاموزم، دارم از تو صبر بر دوست نداشتن را می آموزم؟

و چقدر این برای من سخت است... 

رقیب عذر خواست...

پنجشنبه, ۲۵ مهر ۱۳۹۸، ۱۲:۵۸

  و جنون می کُشد مرا 

زمانی که رقیب شمشیر خود را بر پیکرم فرو کرده است

می رود و با آنکه می دانم میتوانم آخرین ضربه را بر او وارد کنم

شمشیر خود را بر زمین می اندازم

می رود و من جراحت خود را می بندم تا خونریزی آن کم شود

رقیب من باز میگردد، میبینم بر پیکر او هم لشگریانش زحم زده اند

عذرخواهی میکند

رو می کند و به من می گوید: به حرف هایم گوش می دهی؟ که من تنها به تو اعتماد دارم!

از دردهایش می گوید و من به یکباره چنان قد می کشم و پیر می شوم

خشم را در خود می کُشم و دستم را دراز می کنم و می گویم برخیز که ما همه مشتی آدم ضربه دیده ایم...

آری ما همه مشتی آدم شکست خورده ایم که این سلسله باطل قرن هاست ادامه دارد

و خدا آری خدا می شنود ندای یک تنهای در میدان جنگ را

آن زمان که زخم خوردم لشگری نداشتم جز خدا را

و آری تنها خداست که بهترین یاور است

مبادا زخم بر دل کسی بیاندازیم که خدا خریدار یک دل شکسته است...

تجربه من در سومین روز

جمعه, ۴ مرداد ۱۳۹۸، ۰۹:۴۶

سوم مرداد 1398 نیز به اتمام رسید 

دیروز یاد گرفتم که صورت مساله تمام مساله نیست

یاد گرفتم نباید خیلی زود خسته شد و دست کشید

باید بیشتر تلاش کرد و نشدن و نتوانستن را دور ریخت

یاد گرفتم گاهی به جای بحث و جدل بهتر است که عبور کنیم و 

بیشتر مراقب ذهن و اندیشه مان باشیم


دومین روز

چهارشنبه, ۲ مرداد ۱۳۹۸، ۱۱:۱۸
روز دیگر گذشت... 
دومین روز از مرداد 98 که دیگر باز نخواهد گشت
و امیدوارم فردای این روز بهتر از امروز باشد
و تاریخ در قلب خود رخدادهای بهتری ثبت کند

روبرو شدن با خود درون

چهارشنبه, ۲ مرداد ۱۳۹۸، ۱۲:۳۵

به نظرم باید به درون خودمان سفر کنیم

جایی که خشم در مقابل غم قرار گرفته است

جایی که خشم دارد در گنجه دل پنهان می شود

جایی که ترس در ناخودآگاه ما ریشه می دواند

باید برویم و از نزدیک تقابل درون را ببینیم

درست همان جایی که لبه پرتگاه ایستاده بودیم

همان جایی که تعارض ها شروع شد

من به دنبال تقابل این تعارض ها هستم

جایی که برای حفظ عشق و علاقه، فاصله میگیریم 

تا خشم عشق را نابود نکند

باید به درون خویش سفر کنیم

و با خود درون روبرو شویم

باید آن کودکی که جیغ میزند و نیازمند به آغوش کشیدن است را بیابیم

آن حسی که چون کودک سالهاست سرکوبش کرده ایم

در آن به آغوش کشیدن، مساله ها حل خواهد شد

درست در تقابل تعارض ها


***

سفر به درون خویش را آغاز میکنم

به نام نامی او بسم الله

واکاوی خودم برای رسیدن به او

جمعه, ۱۰ خرداد ۱۳۹۸، ۰۲:۰۲
گاهی اوقات انسان نیاز دارد خود را واکاوی کند
درون خودش را عمیق تر ببیند
دلیل تکرار اشتباه های خودش را
باید گلوگاه های زمین خوردنش را بیابد
و شاید ماه خدا بهترین بستر برای چنین امری است

خدایا مرا به شناخت خودم برسان 
چرا که ایمان دارم اگر خود را بشناسم و عظمتی که تو در من به امانت گذاشته ای
در نهایت مرا به تو خواهد رساند

روزهای پایانی...

شنبه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۷، ۰۲:۱۹
سال دارد به انتها می رسد 
شاید الان وقتش شده باشد که تقویمت را باز کنی و ببینی یک سال را چه کردی؟
با خودت، با دلت، با زمانت؟
چند درصد از رویاهایت را محقق کردی و چقدر خودت را ساختی؟
به گمانم ساختن خود آدم مهم ترین شاخص ارزیابی سال است.
باشد که انتهای سال نامه به خود ببالیم و برای سالی دیگر اهداف والاتر انتخاب کنیم
چرا که موجیم که آسودگی ما عدم ماست....

و ساختن....

شنبه, ۲۰ بهمن ۱۳۹۷، ۰۷:۱۸

گاهی انسان باید از نو بسازد

خودش را خراب کند

خراب خراب

روی یک خانه مخروبه نباید بنای جدید ساخت

باید تخریب کرد و از نو ساخت

دلی را که با یاد غیر حضرت عشق پر شده باشد...



+به مدد مادر آل الله، حضرت زهرا (سلام الله علیها) 

بسم الله...

چشم هایت

دوشنبه, ۱۶ مهر ۱۳۹۷، ۰۷:۰۴

بیا و یک بار فقط بنشین

همین

 و من در چشم هایت هستی را ببینم

بیا و یک بار فقط بنشین

و من در چشم هایت آرامش را بجویم

بیا و یک بار واقعا فارغ از اداره جهان

بنشین کنارم...



+یک خلوت آرام  آرزومندم

+یا انیس من لا انیس له

تو همان جوهر نوشتنی

دوشنبه, ۱۶ مهر ۱۳۹۷، ۰۶:۵۹
کمی هوا ابری است
و من دوست دارم در این هوا با تو قدم بزنم
در دل تاریخ
در دل آبگینه ها
رخ تو بیافتد روی جام بلورین قرن های گذشته و تاریخ را منقلب کند
اصلا می دانی چقدر التهاب می کشم؟
اصلا می دانی گاهی از اینکه چون منی دوستت داشته باشد، عذرخواهی میکنم؟
گاهی فقط آرزو میکنم از دور نگاهی به دل ما بکنی
مرا هم بس است
اصلا من در قلب تاریخ حل شوم. مهم نیست
مهم این است دمی خوش باشم با یاد تو
چه می دانی این قلم، جوهر نوشتنش را وام دار توست
چه می دانی که هر برگ بهانه است بیشتر به لبخند تو فکر میکنم
چه بگویم آدم است دیگر
این روزها عجیب دارم تنهاتر می شوم.
هر بیشتر شد این واژه ها بدان من تنهاتر شدم
باز شکر میکنم که دفتری دارم این حجم دلتنگی را به جان بخرد
تو بیا یک بار بیت اول غزلم باش
تو بیا یکبار میهمان خلوت من باش
چه می شود آن دلبرانه
...

+یا حبیب من لا حبیب له