دارم آتش میگیرم از
فراقت
سرگرمم نکن به دنیای
فراغت
دلم
دلم تکه تکه شده
کسی به این دل نگاهی نمی کند
گفتند فقط یک خریدار دارد
الله
اشک دیدگانم را ببین
تکه های دلم را ببین
کافی نیست
دیگر سرمایه ای ندارم
اگر
درت را برویم ببندی
ای همه هستی من
گاهی عجیب دلتنگت می شوم
به هر سو رو می کنم
باز نا آرامم
این چه التهابی است
که به جانم انداختی
همه جا هستی!
و اما چقدر غریب هستی!
این متناقض نما حقیقی ترین آرایه ی زشت دنیاست
بودن و دیده نشدن!
قلمم چه شده
"آرایه ی زشت"
این هم که متناقض نما شد!
بگذار خیالت را راحت کنم
این دنیای بی تو
به هیچ هم نمی ارزد
این التهاب های انتظارت مرا کشته
گاهی
نگاهی
به دل
بی جان ما کن...
+متناقض نما= پارادوکس
وصف حالم را فقط شاعر خوب میگوید:
حالم چو دلیری است که از بخت بد خویش
در لشگر دشمن پسری داشته باشد
حسین جنتی
داشت تابلو را به هنر تذهیب مزین می کرد، رویش مکرر نوشته بود:
چشم مجنون چو بخفتی همه لیلی دیدی
مدعی بود اگرش خواب میسر می شد
شاعر قشنگ گفته قصه ی جنون را
هر بار که می خوانم واژه ای را
طعم تو را می دهد
باور دارم، کائنات بیش از من
عاشق توئند.
تازه صحبت هایم گل انداخته!
تازه می خواهم دردم را بگویم که مداوا کنی!
این همه روز فقط داشتم نگاهت می کردم
نرو ماه خدا!
تازه امشب عاشق صحبت با تو شده ام
نرو ماه خدا!
حجم دردهایم را بی تو نمی توانم مداوا کنم...
نرو ماه خدا!
شاید با رفتنت من هم بروم...
چه میشد با هم در یک زمان میرفیتم...
نرو ماه خدا...
اگر دلی را شکسته باشید، هیچ عمل خیری نمی تواند شما را از پی آمدهای شوم آن، نجات دهد.1
دلم شکسته است...
این لحظه ها
آنقدر تکه های دلم درد می کند
که نفس ها گاه مکث می کنند
مشتاق به عقب برمی گردم ببینم
آمده ای
تا شاید...
نه !!
باز هم نیستی
برمی گردم رو به جاده
مرور می کنم
همه چیز را برداشته ام
دستم
پایم
سرم
و تن پوشی از دنیا
میروم و من هستم و این
مسیر
و من الله توفیق عشق
یا...
**
1. د رمحضر لاهوتیان،ص72
دلم تنگ است
چشم هایم درد می کند از انتظار
تکه های دلم را جمع می کنم
می روم لبه دره
تکه تکه ها را پایین پرت می کنم
هر تکه اش
هزار تکه می شود
چه صدایی به پا خاست
چه صدایی