زبورِ دل

زبورِ دل

اندر معنای زبور: نوشته یا کتابی را زبور گویند.
اما زبور دل!
هر دلی را زبوری است در این عالم، کاش زبوری ناب بنویسیم بهر دل خود

بایگانی
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
  • ۹ فروردين ۰۰، ۲۳:۳۵ - محسن رحمانی
    چه زیبا .

جدایی از خود

سه شنبه, ۸ دی ۱۳۹۴، ۱۰:۴۲
در التهاب جدایی از خود دچار شده ام
این روزها می دوم در هوای غبار آلود این شهر
نفسم می گیرد
هوای دلتنگی مرا عوض کن
با دستان گرمت در سرمای این هوای آلوده

محتاج

پنجشنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۴، ۱۱:۱۵

تو بیا و آرامم کن

با شعری

با غزلی

با عکسی ناب

من این روزها محتاج یک بارانم


نمی بینم

پنجشنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۴، ۱۱:۱۴
این است سخت ترین کار دنیا
محبوب ببینی و بگویی نمی بینم
و بگویی نمی بینم
و بگویی ....

طبیب بغض

پنجشنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۴، ۱۱:۱۲

بغض در نیمه ی راه این گلو مانده است

عمری است زمین گیر شده در نیمه راه

بیا و زیر دستش را بگیر

هق هق درمان ماجراست

دستانت طبیب ماجراست


آسمان ابری صبح امروز من

جمعه, ۱۳ آذر ۱۳۹۴، ۰۸:۳۹

هنوز خورشید امروز طلوع نکرده بود

من ایستاده زیر باران پشت درهای دانشکده

کلید آزمایشگاه دستم

در می زنم نگهبان خواب آلود قدم زنان سمت در می آید

در را باز می کند

عذرخواهی می کنم و سریع وارد آسانسور می شوم

خودم را به دستگاه می رسانم

نه صبحانه خورده ام نه خواب خوبی داشته ام

کارم که تمام می شود

خورشید هم ساعتی است به همه سلام داده است

چای کیسه ای را دم می دهم و لیوانم را پر

پشت پنجره ی راهرو به آسمان ابری خیره می شوم

چقدر او هم مثل من بغض دارد از این روزها...

چقدر من دلتنگم این روزها...





واژه زندانی

دوشنبه, ۹ آذر ۱۳۹۴، ۰۸:۵۳

برگ های پاییزی روی زمین

کمتر از برگ های دفتر دلتنگی من است

برگ ها را باد این سو و آن سو می برد

اما دلتنگی های من

گویی حبس ابد شده اند

دارد قلبم از این همه واژه زندانی ویران می شود

طوفان تعلق ها

چهارشنبه, ۲۷ آبان ۱۳۹۴، ۰۵:۵۱
دست هایم را بگیر
این روزها
 طوفان تعلق ها دارد مرا می برد



بستری از خاک

دوشنبه, ۱۸ آبان ۱۳۹۴، ۰۱:۰۶

من بستری از خاک را این روزها به تختخواب های دنیا ترجیح میدهم

همان تختخواب هایی که کابوس ها برایم به ارمغان دارند

اهلی شده ام شایدم

شنبه, ۱۶ آبان ۱۳۹۴، ۱۱:۱۶

بیا و کنارم باش

شاید که تو مرا اهلی کرده ای

خودت که می دانی

دل بسته و دل تنگ

شنبه, ۱۶ آبان ۱۳۹۴، ۰۹:۰۸

دلتننگم

این دلبستگی همیشگی من

مثل برف های قله ای که استواری و زیبایی کوهش را دوست دارد

و چهار فصل روزگار رها نمی شود از تعلق زمینی اش

دلتنگ و دل بسته ام

بیا و تو رهایم کن

بیا و بگذار نهالی را برویانیم.

...