مدهوش کردند مرا باز
امروز آمدم که بعد از مدت ها حرف های دلم را بگویم
دلتنگی ها
خستگی ها را
آنقدر خانه تان بوی گل سرخ میداد که مدهوش شدم
حرف هایم ماند در گلو
گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم
چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی
تو چه میکنی با من؟
تویی که نامت هم بی نشان است
چگونه آرام کرده ای هوای اطراف را
عشق در گمنامی است
حق با توست
آن را که خبر شد
خبری باز نیامد
گل روی مزار شهید گمنام در تصویر قصه دارد
تصویر امروز گرفته شد...(گلزار شهدای تهران، قطعه 29)
جوانی را دیدمروی تمام مزار شهدای گمنام گل می گذاشت
آرام و با طمانینه خاصی این عمل را انجام میداد
زمان بازگشت از گلزار از آن قطعه، عکس گرفتم...
+دلم یک صحبت طولانی میخواهد