زبورِ دل

زبورِ دل

اندر معنای زبور: نوشته یا کتابی را زبور گویند.
اما زبور دل!
هر دلی را زبوری است در این عالم، کاش زبوری ناب بنویسیم بهر دل خود

بایگانی
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
  • ۹ فروردين ۰۰، ۲۳:۳۵ - محسن رحمانی
    چه زیبا .

دل می رود...

دوشنبه, ۲۰ بهمن ۱۳۹۳، ۱۱:۳۷

ای ساربان آهسته رو کآرام جانم می‌رود

و آن دل که با خود داشتم با دلستانم می‌رود


گفتم به نیرنگ و فسون پنهان کنم ریش درون

پنهان نمی‌ماند که خون بر آستانم می‌رود


محمل بدار ای ساروان تندی مکن با کاروان

کز عشق آن سرو روان گویی روانم می‌رود


او می‌رود دامن کشان من زهر تنهایی چشان

دیگر مپرس از من نشان کز دل نشانم می‌رود


در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن

من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می‌رود


واژه

دوشنبه, ۱۳ بهمن ۱۳۹۳، ۱۱:۳۹
مثل عطسه ای که نمی آید
واژه ای مانده در گلو
دارد نفسم را می گیرد

مذاکره

دوشنبه, ۱۳ بهمن ۱۳۹۳، ۱۱:۱۷

نشسته ام به مذاکره

یا تو

یا فقط تو...


واژه ای نمی آید

شنبه, ۱۱ بهمن ۱۳۹۳، ۱۰:۵۷
خودت نگاهم را تفسیر کن
قلمم هزار بار پاک کرد و نوشت
واژه ای نمی آید...

+پانوشت: ببخشید

فروشندگی

شنبه, ۱۱ بهمن ۱۳۹۳، ۰۹:۴۷

شنیده ام

کسی که قادر مطلق است

اشک هایم را می خرد

آمده ام برای فروشندگی




+پانوشت 1: وَاذْکُر رَّبَّکَ فِی نَفْسِکَ تَضَرُّعًا وَخِیفَةً وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَالآصَالِ وَلاَ تَکُن مِّنَ الْغَافِلِینَ.

+پانوشت2: ...(خصوصی با خدا)

رعد و برق

شنبه, ۱۱ بهمن ۱۳۹۳، ۰۹:۳۱

بغض آسمان ترکید

همین سحری که گذشت

هق هق می کرد

صدای اشک هایش

خروش دردهایش

برخی را بیدار کرده بود

اما چه سود

برخی فقط دردهایش را رعد و برق خواندند...



دستان بوسیدنی

جمعه, ۱۰ بهمن ۱۳۹۳، ۱۱:۵۵
دست های یک مرد را بگیر
وقتی خسته از راه می رسد
دست هایش بوسیدنی است
من گرمای ایمان را از آنها گرفتم
وقتی دیدم رزق حلال از آن جاری می شود





+پانوشت: دستانم آفتاب سوخته و زبر پدرم را از همین جا می بوسم. همان دست هایی که بچگی ها ساعت ها هم بازی ام بود.

قوت غالب

جمعه, ۱۰ بهمن ۱۳۹۳، ۱۱:۲۲
این روزها
نگاه کردن به غذا شده عادتم
و تو هم
اینقدر نحیف بودنم را
نشانه نگیر
تو چه میدانی
وقتی غم میهمان من است
بغض مانده در گلو
قوت غالب من است



+پانوشت: دوستم ناهار امروزم اشک های پنهانی ام بود، آن پلوها فقط برای من تماشایی است.

شکنجه

جمعه, ۱۰ بهمن ۱۳۹۳، ۱۱:۰۵
شکنجه بیشتر از این
بخاطر  آرامش
کسانی که دوستشان داری
باید از آنها دوری شوی


پیله پروانه

جمعه, ۱۰ بهمن ۱۳۹۳، ۰۷:۵۰

پشت آن برگ جوان

واندر آن ظلمت شب های بلند

پیله ای ساخته ای دور خودت

بین ما و عرفان شما

فاصله هاست

اما چه کنیم

همه مشتاق یک پروازیم
به خدا بی تابیم

فصل پروانه شدن نزدیک است




+پانوشت: تقدیمی به استاد جوان علوی