میوه ممنوعه

دیشب تا سحر پا به پای باران

باریدم

غم

میوه ی ممنوعه است برای او

و باز

 میوه ممنوعه خوردم

+پانوشت ناراحتی برای قلبم خوب نیست.

حس اشتراک

بزم شب داشت شروع می شد و
ماه می آمدبرای طنازی
چترم را بستم
گذاشتم باران نوازشم کند
قدم قدم بروی سنگ فرش ها
ایستادم
حس معلق بودن این روزهایم را با فواره ها
به اشتراک گذاشتم
بالا می روم
فرو می ریزم
بالا می روم
فرو می ریزم
....

طواف ماهی

از طواف ماهی ها

فهمیدم

خدا همین نزدیکی است

دنیای زیباتر

حرفم نمی آید

در این اندیشه ام

شاید دنیای  زیباتری از دنیای ما دارند

از آن نگاه

از آن نگاه تو  فهمیدم
 دیگر باید
سکوت کنم

دلیل حال

از حال این روزهایم تعجب نکنید
قصه این است که
شاید دارم خودم می شوم

یک پرستو

که باید کوچ کند...

گره کور

می روم
می آیم

می روم
می آیم

دست از این بی قرار کردنم بردار
می دانم

گمشگده

بر من خرده نگیر
که هر روز خوراکم کمتر می شود
شنیده ام که
جهانی
یوسفی گمگشده دارد...

سطرها را...

حالم ...
چه بگویم ؟؟
چرا که
تو این سطرها را
می خوانی و می روی
می خوانی و می روی
می خوانی و ...
و
من این سطرها را
زندگی می کنم ...

حاجت روا

دیگر دعا نکن

حاجت روا شده ام

از وقتی نمودار زندگی ام را دیده ام