پشت آن برگ جوان
واندر آن ظلمت شب های بلند
پیله ای ساخته ای دور خودت
بین ما و عرفان شما
فاصله هاست
اما چه کنیم
همه مشتاق یک پروازیمبه خدا بی تابیم
دیشب تا سحر پا به پای باران
باریدم
غم
میوه ی ممنوعه است برای او
و باز
میوه ممنوعه خوردم
+پانوشت ناراحتی برای قلبم خوب نیست.
از طواف ماهی ها
فهمیدم
خدا همین نزدیکی است
حرفم نمی آید
در این اندیشه ام
شاید دنیای زیباتری از دنیای ما دارند
یک پرستو
که باید کوچ کند...