زبورِ دل

زبورِ دل

اندر معنای زبور: نوشته یا کتابی را زبور گویند.
اما زبور دل!
هر دلی را زبوری است در این عالم، کاش زبوری ناب بنویسیم بهر دل خود

بایگانی
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
  • ۹ فروردين ۰۰، ۲۳:۳۵ - محسن رحمانی
    چه زیبا .

۲۰ مطلب در تیر ۱۳۹۴ ثبت شده است

من آدمم و رفتارم مثل اتم های سازنده من

دوشنبه, ۸ تیر ۱۳۹۴، ۰۵:۱۱

خسته بودم

ضعف غالب شده بود

چراغ را خاموش کردم

باید می خوابیدم، از نیمه شب گذشته بود

در ذهنم مدام نقش می بست

اگر جهت نمودار به چپ رفته چه پاسخی باید بدهم؟

آنهایی که راست می روند چطور؟

چند اتم وارد خانه های خالی شدند؟

همسایه های اتمی چه نقشی روی اتم های قطعه تولیده شده من دارند؟

چقدر بزرگ و کوچک می شود شعاع اتمی؟

دوست دارد کنار چه کسی بنشیند؟

با کدام همسایه پیوند برقرار کند؟

اتم....


آنقدر رفتند و آمدند که بلند شدم، دیدم خوابم نخواهد آمد

فردا صبح در جلسه با استاد باید پاسخگو باشم

بلند شدم و لپ تاپ را برداشتم و از اتاق بیرون رفتم

لپ تاپ را روشن کردم و شروع به مطالعه

و حدس هایی برای پرسش هایم پیدا شد

و موذن اذان صبح را سر داد...


*پانوشت: همه ی ما آدم ها از میلیون ها میلیون اتم ساخته شده ایم، بیهوده نیست خدا می گوید در جهان نظاره کن تا راه را بیابی، این جهان آیات مصور است...

*پانوشت2: این خط های پر از سوال و اتم را از من مثلا محقق بپذیر، عادتم شده دنیا را کوچک کنم و در دل مخلوقات ببینمش

پانوشت3: التماس دعا

تنها

پنجشنبه, ۴ تیر ۱۳۹۴، ۰۵:۰۲

قدم می زنم

قدم می زنم

هر چه دورتر می شود راه

من نزدیک تر می شوم

مشکل همین جاست

گویی

مرا بین تن ها، تنها رها کردی......


آغوش تو...

پنجشنبه, ۴ تیر ۱۳۹۴، ۰۴:۵۸

دارم از حجم دلتنگی بی نفس می شوم

بغض های شکسته ام امان گرفته اند

آخ از این همه دوری و دلتنگی

بیا و بگذار آغوشت را تجربه کنم

یا حرز من لا حرز له

آگاهم کن به خطاهایم

پنجشنبه, ۴ تیر ۱۳۹۴، ۰۲:۰۷
یک روز پاسخ می دهد
یک روز نه
آزمایش باید تکرار پذیر باشد
این روزها لیوان چای موقع افطار و دانه ای خرما
کنار میز و تجهیزات آزمایشگاه برایم شیرین تر از هر عبادتی است...
این روزها، برازش هر منحنی شبکه های اتمی مواد
برایم آیه آیه قدرت خالق است
خدایا! کمی یادم بده
بدانم کجاست اوج شکوه تو
و کجای کار من اشتباه می کنم و پاسخ نادرست می شود
آگاهم کن به خطاهایم
مبادا رهایم کنی...

هنوز نمی دانم...

چهارشنبه, ۳ تیر ۱۳۹۴، ۰۳:۰۷

هلال ماه دارد می رود که مهتاب را در نیمه ماه به رخ آسمان کشد

و شش روز از میهمانی گذشت

هنوز نمی دانم از این خوان نعمت چه چیز را بردارم

هنوز نمی دانم روح بی تاب

تشنه ی کدام نوشیدنی این سفره است؟

هنوز نمی دانم

قلب ناآرامم

با کدام نعمت آرام می شود

ای ماه بندگی کمی راهنمایی ام کن

در هفتمین روز میهمانی آگه شوم به احوالم...



از چشم بیدار تا دل بیدار

چهارشنبه, ۳ تیر ۱۳۹۴، ۰۲:۵۵
از ابتدای ماه
شب ها تا طلوع بیدارم
چشم ها بیدار است
اما
ای ماه بندگی
دلم را بیدار کن
دلم این روزها خواب است...

رمز شیدایی

دوشنبه, ۱ تیر ۱۳۹۴، ۰۲:۴۹
سحر رمز شیدایی است
این را از چشم های مهتابی خواندم 
که پادشاهی شب  را در انتهای سحر
تقدیم خورشید کرد...

نگاه آسمان

دوشنبه, ۱ تیر ۱۳۹۴، ۰۲:۴۳

گویی کسی عاشق است

این را از نگاه آسمان فهمیدم...

خواب و بیدار

دوشنبه, ۱ تیر ۱۳۹۴، ۰۲:۴۱

نیمه شب گذشته است

اما بیداری همچنان اینجا جاریست

مساله ام این است

"چرا خوابند دل ها و بیدارند مَردمُ کْ ها؟؟"

اشک قلم

دوشنبه, ۱ تیر ۱۳۹۴، ۰۲:۳۷

قلم را زمین می گذارم

اشکهایش 

رودی بین کلمات روان کرده است

من از سیل فردایش می ترسم....