زبورِ دل

زبورِ دل

اندر معنای زبور: نوشته یا کتابی را زبور گویند.
اما زبور دل!
هر دلی را زبوری است در این عالم، کاش زبوری ناب بنویسیم بهر دل خود

بایگانی
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
  • ۹ فروردين ۰۰، ۲۳:۳۵ - محسن رحمانی
    چه زیبا .

۲۰ مطلب در شهریور ۱۳۹۴ ثبت شده است

بغض

دوشنبه, ۳۰ شهریور ۱۳۹۴، ۱۰:۴۹
مسافر جاده های غربتم
در این شهر دودی
شانه هایی می خواهم برای گریه کردن
همین

عجیب بغض دارم....

میزبان

پنجشنبه, ۲۶ شهریور ۱۳۹۴، ۰۱:۴۲

میزبان اشک هایم باش

کلمه ها هر طور شده میزبانشان را پیدا میکنند

اما اشک ها نه

میزبان اشک هایم باش

تاقچه

پنجشنبه, ۲۶ شهریور ۱۳۹۴، ۰۱:۴۰
دلم شکسته است
چینه بند هم هر چه ماهر باشد
رد شکست ها پیداست
صحنه نازیباست
مرا ای مهربان خدا 
از تاقچه زندگی بیرون بگذار

مُسکن

چهارشنبه, ۲۵ شهریور ۱۳۹۴، ۱۰:۴۹
مُسکن ها  هیچ تاثیری ندارند
این درد را باید ریشه کن
کرد
دست از موعظه کردنم بردارید

ویرانه

چهارشنبه, ۲۵ شهریور ۱۳۹۴، ۱۰:۴۴
طوفانی شده است حالم
همه چیز را دارد در هم می شکند
قلبم را
عقلم را
باورهایم را
چندی دیگر
ویرانه ای بیش نیستم...


حس غریب

دوشنبه, ۲۳ شهریور ۱۳۹۴، ۰۱:۳۰

حس غریبی دارم

مثل باران تابستانی که  مُدام

روی گونه ام می نشیند....

کوچ پرستو

يكشنبه, ۲۲ شهریور ۱۳۹۴، ۱۱:۲۲

وصیت نامه خود را با کلام ای سید اهل قلم،سید مرتضی آوینی، شروع کردم ، آن کلامی که می گویی:


" و مگر از درون این خاک اگر نردبانی به آسمان نباشد، جز کرم‌هایی فربه و تن‌پرور بر می‌آید؟پس اگر مقصد را نه اینجا، در زیر این سقف‌های دلتنگ و در پس این پنجره‌های کوچک که به کوچه‌هایی بن‌بست باز می‌شوند نمی‌توان جست، بهتر آنکه پرنده‌ی روح دل در قفس نبندد. پس اگر مقصد پرواز است، قفس ویران بهتر. پرستویی که مقصد را در کوچ می‌بیند، از ویرانی لانه‌اش نمی‌هراسد".

دل تنگ

پنجشنبه, ۱۹ شهریور ۱۳۹۴، ۱۰:۵۲
دلم تنگ است
 مثل بارانی است
که مدام ناز شیشه را می کشد
تا دستش به تو برسد
...


+تقدیمی به...

تفاوت جسم و روح

سه شنبه, ۱۷ شهریور ۱۳۹۴، ۰۱:۰۳

چشم هایم خیلی وقت است تو را نمی بیند

اما قلبم

هر شب

به تماشای لبخند تو نشسته است

و این

تفاوت جسم و روح من است

قلم

دوشنبه, ۱۶ شهریور ۱۳۹۴، ۱۲:۱۲
قلم ها همه رنگی
قلم ها پر از زرق و برق بودند
قیمت های بالاتر
یعنی کیفیت بالاتر
اما من
هر چه نمایشگاه لوازم التحریر را گشتم
قلمی را پیدا نکردم
که از پس نگارش دردهای من بربیاید
و زمان شکستن بغض
 از اشک ها
در لحظه ی ثبت ناگفته ها
عقب نماند
من ناکام از پیدا کردن آن قلم
بازگشتم...