زبورِ دل

زبورِ دل

اندر معنای زبور: نوشته یا کتابی را زبور گویند.
اما زبور دل!
هر دلی را زبوری است در این عالم، کاش زبوری ناب بنویسیم بهر دل خود

بایگانی
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
  • ۹ فروردين ۰۰، ۲۳:۳۵ - محسن رحمانی
    چه زیبا .

۲۰ مطلب در شهریور ۱۳۹۴ ثبت شده است

گم شده بودم در کودکی هایم

يكشنبه, ۱۵ شهریور ۱۳۹۴، ۱۱:۲۱
کودک که بودم
مشق هایم مانده بود
دفتری نداشتم
پولم کم بود
رفتم از مغازه ی سر کوچه
یک دفتر کاهی خریدم
دفترم را هر بار پاک می کردم
پاره میشد
جنس برگه هایش خوب نبود
امروز در نمایشگاه دیدم
چقدر بچه ها دنبال دفترهای زیبا و انیمیشنی هستند
یک دفتر نقاشی برای خودم خریدم
تا نگاه ها و غم هایم را نقاشی کنم
تا خوشحال باشد دلم
که غم نیز می تواند رنگی باشد
حس غریبی امروز نمایشگاه داشتم
گم شده بودم در کودکی هایم
...




آتش

يكشنبه, ۱۵ شهریور ۱۳۹۴، ۱۲:۳۶

بیا اینجا

پیش از آنکه محرمانه های قلم را

به آتش بکشم

بیا اینجا

کمی هوا سرد است...

نفس ها

يكشنبه, ۱۵ شهریور ۱۳۹۴، ۱۲:۳۴

دیشب هوا تاریک شد

من هنوز گلزار شهدا بودم

تاریک بود اما قطعه ها را پیدا میکردم

و کاش آنجا تمام می کردم

تمام این نَفَس ها را

گنجه واژه

يكشنبه, ۱۵ شهریور ۱۳۹۴، ۱۲:۰۷
حرفم نمی آید
گنجه ی واژه هایم برای تو 
عمری است
خانه ی تنهایی من خاک میخورد....

+ عجیب منقلب شده ام.

بار اول

جمعه, ۱۳ شهریور ۱۳۹۴، ۱۰:۲۱
تو بار اولت بود
هر جا که نشستم
و شکستم
دلت ریخت
حالا شاید اندکی بفهمی
من چه می کشم از دلتنگی

می آید تا که آرام شود

جمعه, ۱۳ شهریور ۱۳۹۴، ۱۰:۱۸

بعضی وقت ها شده اوج کار

دلت تنگ می شود

گیر جایی است که آرام شود

دوستی را با خودم همراه کردم

برویم کربلای ایران

حرم شاه عبدالعظیم حسنی

داخل مترو گفت: مزار شهید پلارک هم در گلزار تهران است؟

گفتم ایستگاه شهر ری پیاده نشو

رفتیم گلزار

بار اولی بود

دوست ما حال و هوایش آرام شد

به مزار سید اهل قلم

سید مرتضی آوینی که رسیدیم

یک زوج جوان مسافر پرسیدند مزار شهید چمران کجاست؟

گفتم دنبال من بیایید، آنجا می روم

از لباس سنتی خانم پیدا بود که دنبال چیزی هستند، و بوسه ای که به مزار شهید چمران زدند یعنی دلی عاشق دارند

به سید آوینی گفتم:

"چند صباح قبل میهمان از شیراز داشتی

امروز از رفسنجان

نمی دانم اینجا چه خبر است

که عجیب دلی که گیر می دهد

آرام می شود

خیلی مسافت را طی می کند

می آید تا آرام شود"

...

التماس دعا


+برای بهترین دوستانتان آرزوی شهادت کنید.


موج چشمانم

چهارشنبه, ۱۱ شهریور ۱۳۹۴، ۰۹:۰۹
دلم آشوب است
و موج های بی قرار چشم هایم
مدام بهم می خورند
کجاست ساحل شانه هایت
تا آرامم کند؟

راز آشوب

چهارشنبه, ۱۱ شهریور ۱۳۹۴، ۱۲:۴۵
من همچون توام یا تو همچون منی؟
تو آفتابی سوزنده داری زمان ظهر و درخشان
غروب پر غبار میشود هوای دلت
و شب گریانی
بگو آسمان 
راز این دلهره هایت را
شاید من هم بفهمم راز آشوب دلم را 

گُلِ حضور

دوشنبه, ۹ شهریور ۱۳۹۴، ۱۲:۳۶

روزی اگر مُردم

خواهش می کنم

روی مزارم گلی نیانداز

من این روزها که زنده ام

محتاج گل حضورت هستم



مهندسی نیکو سرشت به دیدار خدا رفت

سه شنبه, ۳ شهریور ۱۳۹۴، ۰۲:۲۳

 

حرفم نمی آید

هوش سرشار شما

ادب شما

همه در بهار زندگی تان کجا رفت؟؟

تابلو سمت راست، حل معادلات بود به روش من

تابلو سمت چپ را به دستور استاد شما

شما ترجمه ی حل مرا می نوشتید

باور نمی کنم

دیگر بین ما نیستید...

باور نمی کنم

من از آن کوهی که شما را از ما گرفت

گله دارم

 

 

روح تان شاد مهندس

با مولایم علی بن موسی الرضا محشور شوید...

 

 

 

+دلم بغض دارد، جوانی مستعد و باهوش دیگر روی این کره خاکی نفس نمی کشد...